الهی سینه ای ده آتش افروز
در آن سینه دلی وآن دل همه سوز
هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست
دِلِ افسرده غیر از آب و گل نیست
دلم پُر شعله گردان، سینه پُر دود
زبانم کن به گفتن آتش آلود
کرامت کن درونی دَرد پَروَرد
دلی در وِی درون دَرد و برون دَرد
به سوزی ده کلامم را روایی
کز آن گرمی کند، آتش گدایی
دلم را داغ عشقی بر جَبین نِه
زبانم را بیانی آتشین دِه
سخن کز سوز دل تابی ندارد
چکد گر آب از او، آبی ندارد
دلی افسرده دارم سخت بی نور
چراغی زو به غایت روشنی دور
بده گرمی دِلِ افسرده ام را
فروزان کن چراغ مُرده ام را
ندارد راه فکرم روشنایی
ز لطفت پَرتُوی دارم گدایی
اگر لطف تو نَبوَد پَرتو انداز
کجا فکر و کجا گنجینه ی راز
زگنج راز در هر کُنجِ سینه
نهاده خازنِ تو صد دفینه
ولی لطف تو گر نَبوَد، به صد رنج
پَشیزی کس نیابد زان همه گنج
چو در هر کُنج، صد گنجینه داری
نمی خواهم که نومیدم گذاری
به راهِ این امیدِ پیچ در پیچ
مرا لطف تو می باید، دگر هیچ!
منبع: وبلاگ برگ های ادب پارسی.
تصویر: ویکی پدیا.
اخلاص عمل
از علی آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان مطهر از دغل
ای علی که جمله عقل و دیده ای
شمه ای وا گو از آن چه دیده ای
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد
آب علمت خاک ما را پاک کرد
باز گو ای بازِ عرش خوش شکار
تا چه دیدی این زمان از کردگار
چشم تو ادراک غیب آموخته
چشم های حاضران بر دوخته
راز بگشا ای علی مرتضی
ای پس از سوءالقضا حسن القضا
چون تو بابی آن مدینۀ علم را
چون شعاعی آفتاب حلم را
باز باش ای باب رحمت تا ابد
بارگاه ما لهُ کفواً احد
منبع: مولوی، جلال الدین محمّد بن محمّد، مثنوی معنوی، به تصحیح رینولد نیکلسون، تهران، انتشارات هرمس، چاپ اوّل: 1382 .دفتر اوّل.
منیع عکس: ویکی پدیا. نقاش: حسین بهزاد.
فردوسی و فیلسوف
تو بر کردگار روان و خرد
ستایش گزین تا چه اندر خورد
همه دانش ما به بیچارگی است
به بیچارگان بر بباید گریست
ایا فلسفه دان بسیارگوی
بپویم به راهی که گویی مپوی
تو را هرچ بر چشم بگذرد
نگنجد همی با دلت با خرد
سخن هرچ بایستِ توحید نیست
به ناگفتن و گفتن او یکی است
تو گر سخته ای شو سخن سخته گوی
نیاید به بن این گفت و گوی
همی بگذرد بر تو ایام تو
سرایی جز این باشد آرام تو
نخست از جهان آفرین یاد کن
پرستش بر این یاد بنیاد کن
کزویست گردون گردان به پای
هم اویست بر نیک و بد رهنمای
شاهنامۀ فردوسی، به کوشش سعید حمیدیان(دکتر)، تهران، نشر داد، چاپ دوم، 1374،
ج4، داستان اکوان دیو، صص 301 و 302.
حضرت محمّد(ص) می فرمایند:
اگر یکی از شما نهالی در دست دارد، باید آن را بکارد، [حتّی] اگر روز قیامت باشد.
منبع:
نهج الفصاحه،مرتضی فرید تنکابنی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ شانزدهم: 1385،
ص: 267.
چتر زمین
به دست خود درختی می نشانم
به پایش جوی آبی می کشانم
کمی تخم چمن بر روی خاکش
بـرای یــادگـــاری می فشـانـم
درختم کم کم آرد برگ و باری
بسازد بـر سر خـود شاخساری
چمن روید در آن جا سبز و خرم
شود زیـر درختـم سبـزه زاری
به تابستان که گـرما رو نمایـد
درختم چـتـر خود را می گشاید
خنک می سازد آن جا را زسایه
دل هـر رهگـذر را می ربـایـد
به پایش خسته ای بی حال و بی تاب
میانِ روز گرمی می رود خواب
شود بیدار و گوید: ای که این جا
درختی کاشتی روح تـو شـاداب!
عبّاس یمینی شریف، آواز فرشتگان، چاپ 1325