درِ بسته باز کردن
همه روز روزه بودن، همه شب نماز کردن
همه ساله حج نمودن، سفر حـجـاز کردن
شب جمعه ها نخفتن، به خدای راز گفتن
ز وجــود بــی نـیـازش، طـلـب نـیـاز کردن
ز مـسـاجـد و معابد، همه اعتکاف جستن
ز مـنـاهـی و مـلاهـی، هـمه احتراز کردن
ز مـدینه تـا به کعبه، سر و پا برهنه رفتن
دو لـب از بـرای لبیک، به وظیفه باز کردن
بـه خـدا کـه هیـچیـک را، ثمر آن قدر نباشد
کـه بـه روی نـا امیدی، در بسته باز کردن
دَهگانه های عمر
به عهد خردسالی، ناز پرور
تو را گهواره جنبان بود مادر
ز ده تا بیست آغاز جوانی است
اساس ِ استوار زندگانی است
سنین عمر چون بگذشت از بیست
نشاید مر تو را چون کودکان زیست
چراغ سی گهی افروخته باشی
که از دانش بسی آموخته باشی
بهار عمر باشد تا چهل سال
مبادا بی خبر باشی زاحوال
شمار عمر چون آید به پنجاه
تو را فرزندگان تابند چون ماه
به حد شصت چون آید شمارت
ببالد نوجوانی در کنارت
رسد چون نوبت عمرت به هفتاد
رود شور جوانی پاک بر باد
به هشتادت بود آغاز سستی
زمان سستی و نا تندرستی
نود باشی یکی افتاده ی پیر
که آموزند از تو رأی و تدبیر
پس از صد گاه رفتن پیش آید
سفر را مردِ دور اندیش باید
شعر از شادروان حاج ابوالحسن نوروزی
منبع: وبگاهِ " فخر آباد گنجی در کویر" [با اندکی اصلاح].