چتر زمین

به دست خود درختی می نشانم

به پایش جوی آبی می کشانم

کمی تخم چمن بر روی خاکش

بـرای یــادگـــاری می فشـانـم

درختم کم کم آرد برگ و باری

بسازد بـر سر خـود شاخساری

چمن روید در آن جا سبز و خرم

شود زیـر درختـم سبـزه زاری

به تابستان که گـرما رو نمایـد

درختم چـتـر خود را می گشاید

خنک می سازد آن جا را زسایه

دل هـر رهگـذر را می ربـایـد

به پایش خسته ای بی حال و بی تاب

میانِ روز گرمی می رود خواب

شود بیدار و گوید: ای که این جا

درختی کاشتی روح تـو شـاداب!

 

عبّاس یمینی شریف، آواز فرشتگان، چاپ 1325