به نام کردگار هفت افلاک
که پیدا کرد آدم از کفی خاک
خداوندی که ذاتش بی زوال است
خرد در وصف ذاتش گُنگ و لال است
زمین و آسمان از اوست پیدا
نمودِ جسم و جان از اوست پیدا
مه و خورشید نورِ هستیِ اوست
فلک بالا زمین در پستی اوست
زوصفش جان ها حیران بمانده
خرد انگشت در دندان بمانده
ز کُنهِ ذات او کس را خبر نیست
بجز دیدار او چیزی دگر نیست
نـه کس زو زاده نـه او زاده از کس
یکی ذات است در هر دو جهان بس
الهی بر همه دانای رازی
به فضل خود ز جمله بی نیازی
الهی جز درت جایی نداریم
کجا تازیم چون پایی نداریم
الهی من کی ام این جا؟ گدایی
میان دوستانت آشنایی
الهی این گدا بس ناتوان است
به درگاه تو مشتی استخوان است
الهی جان عطّارست حیران
عجب در آتش مهر تو سوزان
دلم خون شد ز مشتاقی تو دانی
مرا فانی کن و باقی تو دانی
منبع: عطّار نیشابوری، فریدالدّین، الهی نامه، تصحیح: هلموت ریتر، تهران، انتشارات توس، چاپ دوم: 1368 صص 2 -11.
منبع تصویر: آژانس عکس ایران.
ای ناگزران عقل و جانم
وی غارت کرده این و آنم
ای نقش خیال تو یقینم
وی خاک جمال تو گمانم
بی هیچ بخر مرا هم از من
هـرچند که رایــگان گـرانــم
در نامه به جای دیده بنشین
تا نامۀ نانبشته خوانم
منبع: دیوان سنایی، مدرس رضوی، تهران، انتشارات سنایی، چاپ سوم: 1362، صص384 و 385.